مقدمه

 

بسم الله الرحمن الرحیم

برای سلامتی امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) و تعجیل در ظهور ایشان صلواتی تقدیم کنید .

ل

 

تسلیت

رحلت جانسوز رامام حسن مجتبی علیه السلام بر شما تسلیت باد .

پیامبر (ص)

بخشی از زندگینامه حضرت محمد صلی الله و علیه و آله

تولد و کودکی
بیش از هزار و چهار صد سال پیش در روز 17 ربیع الاول ( برابر 25آوریل 570 میلادی ) کودکی در شهر مکه چشم به جهان گشود. پدرش عبد الله در بازگشت از شام در شهر یثرب ( مدینه ) چشم از جهان فروبست و به دیدار کودکش ( محمد ) نایل نشد. زن عبد الله ، مادر ” محمد ” آمنه دختر وهب بن عبد مناف بود. برابر رسم خانواده های بزرگ مکه ” آمنه ” پسر عزیزش ، محمد را به دایه ای به نام حلیمه سپرد تا در بیابان گسترده و پاک و دور از آلودگیهای شهر پرورش یابد . ” حلیمه ” زن پاک سرشت مهربان به این کودک نازنین که قدمش در آن قبیله مایه خیر و برکت و افزونی شده بود ، دلبستگی زیادی پیدا کرده بود و لحظه ای از پرستاری او غفلت نمی کرد. کسی نمی دانست این کودک یتیم که دایه های دیگر از گرفتنش پرهیز داشتند ، روزی و روزگاری پیامبر رحمت خواهد شد و نام بلندش تا پایان روزگار با عظمت و بزرگی بر زبان میلیونها نفر مسلمان جهان و بر مأذنه ها با صدای بلند برده خواهد شد ، و مایه افتخار جهان و جهانیان خواهد بود . ” حلیمه ” بر اثر علاقه و اصرار مادرش ، آمنه ، محمد را که به سن پنج سالگی رسیده بود به مکه باز گردانید. دو سال بعد که ” آمنه ” برای دیدار پدر و مادر و آرامگاه شوهرش عبد الله به مدینه رفت ، فرزند دلبندش را نیز همراه برد . پس از یک ماه ، آمنه با کودکش به مکه برگشت ، اما دربین راه ، در محلی بنام ” ابواء ” جان به جان آفرین تسلیم کرد ، و محمد در سن شش سالگی از پدر و مادر هر دو یتیم شد و رنج یتیمی در روح و جان لطیفش دو چندان اثر کرد . سپس زنی به نام ام ایمن این کودک یتیم ، این نوگل پژمرده باغ زندگی را همراه خود به مکه برد . این خواست خدا بود که این کودک در آغاز زندگی از پدر و مادر جدا شود ، تا رنجهای تلخ و جانکاه زندگی را در سرآغاز زندگانی بچشد و در بوته آزمایش قرار گیرد ، تا در آینده ، رنجهای انسانیت را به واقع لمس کند و حال محرومان را نیک دریابد . از آن زمان در دامان پدر بزرگش ” عبد المطلب ” پرورش یافت . ” عبد المطلب ” نسبت به نوه والاتبار و بزرگ منش خود که آثار بزرگی در پیشانی تابناکش ظاهر بود ، مهربانی عمیقی نشان می داد . دو سال بعد بر اثر درگذشت عبد المطلب ، محمد ” از سرپرستی پدر بزرگ نیز محروم شد . نگرانی ” عبد المطلب ” در واپسین دم زندگی بخاطر فرزند زاده عزیزش محمد بود . به ناچار ” محمد ” در سن هشت سالگی به خانه عموی خویش ( ابو طالب ) رفت و تحت سرپرستی عمش قرار گرفت . ” ابوطالب ” پدرعلی ” بود . ابو طالب تا آخرین لحظه های عمرش ، یعنی تا چهل و چند سال با نهایت لطف و مهربانی ، از برادرزاده عزیزش پرستاری و حمایت کرد . حتی در سخت ترین و ناگوارترین پیشامدها که همه اشراف قریش و گردنکشان سیه دل ، برای نابودی ” محمددست در دست یکدیگر نهاده بودند ، جان خود را برای حمایت برادر زاده اش سپر بلا کرد و از هیچ چیز نهراسید و ملامت ملامتگران را ناشنیده گرفت.

نوجوانی و جوانی
آرامش و وقار و سیمای متفکر ” محمد ” از زمان نوجوانی در بین همسن و سالهایش کاملا مشخص بود . به قدری ابو طالب او را دوست داشت که همیشه می خواست با او باشد و دست نوازش بر سر و رویش کشد و نگذارد درد یتیمی او را آزار دهد . در سن 12سالگی بود که عمویش ابو طالب او را همراهش به سفر تجارتی - که آن زمان در حجاز معمول بود - به شام برد .

صفحات: 1· 2

امام دوم

خلاصه ای از زندگی نامه امام حسن مجتبی (ع)

ولادت

در نيمه ماه رمضان سوم هجري، اولين فرزند علي عليه‌السلام و فاطمه سلام الله عليها به دنيا آمد. پس از ولادت، نامگذاري از جانب مادر به پدر، و از او به رسول خدا محوّل شد و آن حضرت هم منتظر نامگذاري پروردگار ماند.

تا اينکه جبرئيل ،امين وحي، فرود آمد و گفت: خدايت سلام مي‌رساند و مي‌گويد چون علي براي تو همانند هارون براي موسي است، نام فرزندش را نام فرزند حضرت هارون عليه السلام يعني شبّر قرار ده!

رسول خدا فرمود: زبان من عربي است و شبّر، عبري است.

جبرئيل گفت: شبّر در زبان عرب به معناي« حسن» است.

به اين ترتيب، کودک، حسن نام گرفت. تنها کنيه‌ي آن حضرت « ابو محمد» و مشهورترين القابش« سيد» و سبط» و «تقي» است.

نقش خاتم و انگشتر امام حسن را « العزه لله» گفته‏اند؛ روز هفتم پس از ولادت، رسول خدا صلّي الله عليه وآله و سلّم مستحبات ولادت را در مورد حسن به جا آوردند و حسن را به« ((ام فضل (لبابه)|ام الفضل))» ،همسر عمويشان، سپردند تا او را از شيري که به خاطر زايمان فرزندش، قثم، در پستان داشت، شير دهد. بعدها نيز رسول خدا براي امام حسن، ادعيه‌ي عافيت و حرزهاي مخصوص چشم‌زخم را خواندند.


ذکر امام در قرآن

ذکر امام حسن عليه السلام در قرآن : قرآن مجيد مشتمل است بر يادکردي از شخصيت‌ها، از خوبان يا از بدان، ليکن اين يادکرد گاهي همراه با ذکر نام است(همانند آنچه درباره موسي و فرعون ذکر شده است) و گاه فقط با توصيف، و بدون ذکر نام.( همانند آنچه درباره امام علي عليه‌السلام نازل شده است.) درباره امام حسن عليه السلام نيز آياتي به صورت توصيف و بدون ذکر نام نازل شده است؛ همانند آيه تطهير ، آيه ذوي القربي و آيه اولي الامر.

رابطه امام حسن عليه السلام و رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم : امام حسن عليه السلام بيشتر از هفت سال با رسول خدا زندگي نکرد، ولي در همين مدت به شدت مورد عنايت آن حضرت بود و استفاده‏هاي علمي و تربيتي فراواني برد. محبت رسول خدا به امام حسن بسيار فراوان بوده و آن حضرت، گاهي نوه‌اش را در کارهاي بزرگي همانند بيعت رضوان و مباهله با نصاراي نجران هم شرکت مي‌داده است. رسول خدا درباره‌ي او تعريف و تمجيدهاي فراواني نموده است که امام بعدها به مناسبت‌هاي مختلف، از آنها براي معرفي شخصيت الهي خويش سود جست.

صفحات: 1· 2

امام دوم

نامه‏ معاویه به امام حسن علیه السلام

راوندی می‏گوید:
معاویه به امام حسن علیه‏السلام نوشت:
پسر عمو! آن پیوند خویشی را که میان من و توست، قطع مکن؛ زیرا مردم به تو و پیش از تو، به پدرت خیانت کردند.
مردم گفتند:اگر آن دو نفر (کندی و مرادی) به شما خیانت کردند و شما را فریفتند، ما [چنان نیستیم و] خیرخواه توایم.
امام حسن علیه‏السلام فرمود:این بار نیز به آن پیمانی که میان من و شماست، برمی‏گردم؛ گرچه می‏دانم که باز خیانت می‏کنید. اینک قرار میان من و شما، لشکرگاه من در نخیله. آن جا نزد من آیید. سوگند به خدا! به هیچ پیمان من، پایبند نیستید و بیعت میان من و خود را می‏شکنید.

سپس امام حسن علیه‏السلام راه نخیله را پیش گرفت، و 10 روز در آن جا توقف کرد، ولی تنها 4000 نفر آمدند. حسن علیه‏السلام به کوفه برگشت و بر منبر رفت و فرمود:
شگفتا! از مردمی که - پی‏درپی - نه حیا دارند و نه دین! اگر کار را به معاویه واگذارم، سوگند به خدا! با بنی‏امیه هرگز آسودگی نخواهید دید. آنان چنان شما را بیازارند که آرزو کنید به جای آنان، زنگی بر شما حکم براند. اگر یاورانی بیایم، خلافت را به او نمی‏سپارم؛ چون حکمرانی برای بنی‏امیه، حرام است. اف بر شما، اندوه بر شما، ای بردگان دنیا!
بیش‏تر کوفیان به معاویه نامه نوشتند که:ما با توایم و اگر بخواهی، حسن را دستگیر می‏کنیم و نزد تو می‏آوریم. سپس به خیمه امام حسن علیه‏السلام هجوم بردند، او را آزردند و مجروح ساختند.
امام حسن علیه‏السلام به معاویه نوشت:ولایت و خلافت، متعلق به من و خاندان من است و بر تو و خاندانت حرام است. این را از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم. اگر افرادی شکیبا و آگاه به حقم بیابم، آن را به تو نمی‏سپارم.
حسن علیه‏السلام به کوفه برگشت. [1] .

ابن‏ابی‏الحدید نقل کرده است:
حسن علیه‏السلام در حالی که لباس مشکی پوشیده بود، بیرون آمد. عبیدالله بن عباس را، که قیس بن سعد بن عباده همراه او بود، به فرماندهی 12000 نفر گمارد و به سوی شام گسیل داشت. حسن علیه‏السلام آهنگ مدائن نمود. او در ساباط، زخمی شد و خیمه‏اش غارت شد. سپس وارد مدائن شد. این خبر به معاویه رسید و آن را اشاعه داد. سران و بزرگان سپاه حسن علیه‏السلام، که با عبیدالله گسیل داشته بود، پنهانی به معاویه می‏پیوستند. عبیدالله آن را به امام نوشت. امام علیه‏السلام برای مردم سخن گفت و آنان را سرزنش کرد و فرمود:
با پدرم مخالفت کردید تا - در حالی که خوش نداشت - حکمیت را پذیرفت. بعد از آن، پدرم شما را به نبرد با شامیان فراخواند، و شما نپذیرفتید؛ تا این که پدرم به کرامت [شهادت در راه] خدا رسید. سپس با من پیمان بستید که در صلح باشید با هر که من با او در آشتیم، و بجنگید با هر که من با او می‏جنگم. اینک به من گزارش رسیده است که بزرگان شما نزد معاویه می‏روند و با او بیعت می‏کنند! دیگر مرا بس است [رهایم کنید] و در دین و جانم، مرا نفریبید!
حسن علیه‏السلام، عبدالله بن حارث بن نوفل بن حارث بن عبدالمطلب - که مادرش هند، دختر ابوسفیان بن حرب است - را برای ترک مخاصمه، نزد معاویه فرستاد و با معاویه شرط کرد که به کتاب خدا و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله عمل کند؛ برای کسی پس از خود بیعت نگیرد؛ کار را به شورا واگذارد؛ و جان، مال و ناموس مردم، در امان باشد. [2] .

ابن‏أعثم می‏گوید:
… چون مردم این سخن را از حسن علیه‏السلام شنیدند، در ذهنشان افتاد که گویا او دست از خلافت شسته و آن را به معاویه سپرده است. از این رو، برآشفتند، از هر سو هجوم آوردند، سخن حسن علیه‏السلام را قطع کردند، اموال او را غارت نمودند، جامه‏اش را شکافتند… و همه‏ی یارانش، از گرد او پراکنده شدند. حسن علیه‏السلام فرمود:لا حول و لا قوة الا بالله.
راوی می‏گوید:(سپس) حسن علیه‏السلام در حالی که از این رویدادها غمگین بود، اسب خود را خواست و سوار شد و به راه افتاد. سنان بن جراح اسدی آمد و در تاریکی‏های ساباط مدائن، به کمین حسن علیه‏السلام نشست. حسن علیه‏السلام در حال عبور از آن جا بود که او ناگهان سررسید و با کلنگی که در دست داشت، بر او زخم کاری زد. حسن علیه‏السلام آهی کشید و از اسب بی‏هوش بر زمین افتاد. مردم به سنان اسدی هجوم بردند و او را کشتند.
حسن علیه‏السلام - در حالی که ناتوان بود - به هوش آمد. زخمش را بستند و او را به مدائن بردند. فرماندار وقت مدائن، سعد بن مسعود ثقفی - عموی مختار بن ابی‏عبیده بود - از این رو، حسن علیه‏السلام در منزل او فرود آمد، و فرستاد تا پزشکان را آوردند، و جراحت او را معاینه کردند! پزشکان گفتند:ای پیشوای مؤمنان! مهم نیست. حسن علیه‏السلام، [چند روزی] در مدائن، برای معالجه توقف کرد. [3] .

پی نوشت ها:
[1] الخرائج و الجرائح 575:2.
[2] شرح ابن‏ابی‏الحدید 22:16.
[3] الفتوح 289:4.

منبع : پایگاه جامع عاشوراییان

سوال

آيا عزاداري مداوم در روحيه مردم تأثير منفي نمي گذارد و نمي توان با شادي ، دين را بهتر گسترش داد ؟

پاسخ :

به طور مسلم، نه شادمانى افراطى و بدون دليل پسنديده است و نه ماتم زدگى و غم و اندوه مداوم؛ بلكه شايسته پسنديده آن است كه انسان راه تعادل در پيش گيرد؛ يعنى نه اسير سرخوشى هاى بى دليل شده و نه آن كه غمزده و گوشه گير شود بلكه برحسب مورد و واقعيات موجود خود را تطبيق دهد.

شيعيان تمام سال عزادار نيست كه آن را دشمنان اهل بيت بهانه كرده و هر روز در شبكه هاي ماهواره بازگو مي‌كنند؛ بلكه در طول سال، فقط ده روز محرم (براي آقا امام حسين عليه السلام ) و دوازده روز براي ديگر معصومين (آقا رسول خدا صلي الله عليه وآله تا آقا امام حسن عسکري عليه السلام ) به عنوان ايام عزاداري رسمي براي خاندان عصمت و طهارت (عليهم السلام) اختصاص مي‌دهيم و در مقابل، در طول سال مراسم متعددي در ولادتهاي اهل بيت و اعياد مذهبي برگزار مي‌کنيم مانند :  ولادت رسول مکرم اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) و آقا امام صادق عليه السلام (17 ربيع الاول)، روز بعثت رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) (27 رجب) ، ولادت ام ابيها حضرت فاطمه زهراء صلوات الله سلامه عليها ( روز مادر) (20 جمادي الثاني)، ولادت مولي الموحدين آقا اميرالمؤمنين صلوات الله و سلامه عليه (روز پدر) ( 13 رجب ) سالروز ازدواج آقا امير المؤمنين و خانم فاطمه زهرا عليهما السلام (1 ذي الحجه)، ميلاد آقا امام مجتبي صلوات الله و سلامه عليه ( 15 رمضان ) ، ميلاد آقا امام حسين و آقا ابالفضل العباس و آقا امام سجاد عليهم السلام ( 3 و 4 و5 شعبان ) ، ميلاد آقا امام باقر صلوات الله و سلامه عليه ( 1 رجب ) ولادت آقا موسي بن جعفر صلوات الله و سلامه عليه ( 7 صفر) ، دهه کرامت ( ميلاد حضرت فاطمه معصومه سلام الله عليها 1 ذيقعده و ولادت آقا امام رضا صلوات الله و سلامه عليه 10 ذيقعده ) ، ميلاد آقا امام جواد صلوات الله و سلامه عليه (10 رجب ) ، ميلاد آقا امام هادي صلوات الله و سلامه عليه ( 15 ذي الحجه) ، ولادت آقا امام حسن عسکري صلوات الله و سلامه عليه ( 8 ربيع الثاني ) ، دهه مهدويه ( ميلاد  منجي عالم بشريت  حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف  ( 15 شعبان ) ، عيد سعيد فطر ( 1 شوال ) ، دهه ولايت ( عيد قربان 10ذي الحجه ، عيد غدير 18 ذي الحجه ) ، ولادت اسوه صبر و استقامت حضرت زينب کبري سلام الله عليها ( روز پرستار) ، ميلاد حضرت  علي اکبر ( 11 شعبان ، روز جوان ) ، و…

علاوه بر اين اعياد ، اعياد ملي ديگر هم مانند دهه فجر و در کشور داريم که در تمامي اين اعياد (اعم از ميلاد اهل بيت عليهم السلام و) ما دين را با شادي کردن تبليغ مي کنيم.

از طرفي اگر ما نظري روانشناسانه به انسان بيندازيم مي‌ببينيم در رفتارهاي ما دست كم دو دسته از عوامل نقش اساسي ايفا مي‌كنند.

يك دسته عوامل شناختي كه موجب مي‌شود انسان مطلبي را بفهمد و بپذيرد كه در اين نوع شناخت از استدلال هاي عقلي و تجربي يا راههاي ديگر استفاده مي‌شود.

دسته دوم از عوامل مؤثر در رفتارهاي انسان انگيزه ها يا به تعبير ديگر احساسات و عواطف ، تمايلات ، ميل ها و گرايش ها يا غرائز و … مي‌باشند.

انسان براي به حركت در آمدن به سمت تعالي علاوه بر عوامل شناختي ، به عوامل رواني ديگري نيز نياز دارد تا او را بسوي كار برانگيزد واو را به طرف انجام هدف سوق دهد.

مثلا ، همه ما ميدانيم كه در اين يك شهري مردم محروم بسياري وجود دارند اما ديدن يك شخص محروم با يك حالت رقت آور مي تواند در ما تأثيري ببخشد كه صِرف دانستن ، هيچگاه آن اثر را ندارد.

بنابراين در انسان علاوه بر شناخت ، نيروي ديگري به نام انگيزش ها و هيجانات وجود دارد كه عامل آن ، احساسات و عواطف است .اين عامل هم بايد تقويت شود تا نقش خود را ايفا كند . از طرفي احساسات و عواطف انواع مختلفي دارد.تحريك هر نوع احساسات و عواطف بايد با حادثه مربوط ، متناسب باشد.

بعد از بعثت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) حادثه اي كه بزرگترين نقش را در تاريخ اسلام ايفا كرد ، حادثه شهادت سرور آزادگان حضرت امام حسين (عله السلام) بود . لذا براي تحريک احساسات مردم براي انجام دادن کاري شبيه کار امام حسين عليه السلام بايد كاري متناسب با آن انجام داد ، يعني بايد كاري كرد كه حزن مردم بر انگيخته شود ، اشك از ديده ها جاري شود ، شور و عشق در دلها پديد آيد. و در اين حادثه چيزي كه مي تواند چنين نقشي را بيافريند همين مراسم عزاداري و گريستن و گرياندن ديگران است، در حالي كه خنديدن و شادي كردن هيچ وقت نمي‌تواند چين نقشي را ايفا كند. اين قبيل مسائل عشق ديگري مي‌خواهد كه از سوز و اشك و شور پديد مي‌آيد . راه آن همين عزاداري هاست.

ضمن اينکه تجديد آن خاطره ها در واقع نوعي بازنگري و بازسازي آن حادثه هاست ، اگر حادثه مفيدي بوده است و در جايگاه خود منشأ آثار و بركتي به شمار مي‌رفته است، باز نگري و بازسازي آن نيز مي‌تواند مراتبي از آن بركات را داشته باشد.علاوه بر اين در همه جوامع انساني مرسوم است كه به نوعي، از حوادث گذشته خود ياد مي كنند،آنهارابزرگ شمرده و به آنها احترام مي گذارند.

اين كار بر اساس يكي از مقدس ترين خواسته هاي فطري است كه خدا در نهاد همه انسانها قرار داده است و از آن به حس حق شناسي تعبير مي‌كنيم . لذا اين خواسته فطري همه انسانهاست كه در برابركساني كه به آنها خدمت كرده اند حق شناسي و شكرگزاري كنند ، علاوه بر اين ، ياد خاطره هايي كه در سعادت جامعه تأثير داشته ، ميتواند عامل مؤثري در زمان بيان خاطره ها در راستاي تامين سعادت جامعه بيافريند.

پس  همانطور كه اصل آن حادثه تأثير مفيدي در جامعه آن روز داشته ، تجديد خاطره و بازسازي آن نيز مي‌تواند آثاري متناسب با آن داشته باشد.

منبع : گروه پاسخ به شبهات مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج )