موضوع: "عمومی"

آيا گريبان چاك زدن بانوان حرم در عزاي امام حسين (ع) صحت دارد؟

آيا گريبان چاك زدن بانوان حرم در عزاي امام حسين (ع) صحت دارد؟

توضيح سؤال : در تمامي كتب آمده كه حضرت زينب و زن‌هاي ديگر موجود در حرم امام حسين(عليه السلام) همه هنگام ديدن بدن بي سر امام گريبان چاك كردند و مو آشفته نمودند آيا گريبان چاك دادن شايسته حريم حسيني مي باشد ؟ پ

اسخ : اولا‌ : اينكه گفته‌ايد : « در تمامي كتب آمده كه حضرت زينب و زنهاي ديگر موجود در حرم امام حسين (عليه السلام) همه هنگام ديدن بدن بي سر امام گريبان چاك كردند و مو آشفته نمودند » ، در اين رابطه بايد بگوئيم : در كتابها به اين صورت كه شما گفتيد ،‌ روايتي نيامده و يا حداقل ما نيافتيم ؛ و در رواياتي هم كه در اين زمينه نقل شده ،‌ اشاره اي به آشفته نمودن مو نشده است : روايت اول ( در مجلس يزيد ) : ثم وضع رأس الحسين ع بين يديه و أجلس النساء خلفه لئلا ينظرون إليه فرآه علي بن الحسين ع فلم يأكل الرءوس بعد ذلك أبدا و أما زينب فإنها لما رأته فأهوت إلى جيبها فشقت ، ثم نادت بصوت حزين يفزع القلوب ، يا حسيناه ! يا حبيب رسول الله ! يا بن مكة ومنى ! يا بن فاطمة الزهراء سيدة النساء ! يا بن محمد المصطفى . قال : فأبكت والله كل من كان ، ويزيد عليه لعائن الله ساكت … ثم دعا يزيد عليه اللعنة بقضيب خيزران فجعل ينكت به ثنايا الحسين عليه السلام و جعل يزيد يتمثل بأبيات ابن الزبعري : ليت أشياخي ببدر شهدوا * جزع الخزرج من وقع الأسل لأهلوا واستهلوا فرحا * ولقالوا يا يزيد لا تشل قد قتلنا القوم من ساداتهم * و عدلناه ببدر فاعتدل لعبت هاشم بالملك فلا * خبر جاء ولا وحي نزل لست من خندف إن لم أنتقم * من بني أحمد ما كان فعل االلهوف ـ سيد بن طاووس ـ ص 178 و 179 و 180 . … يزيد، سر مبارك امام عليه السّلام را در پيش رو گذاشت و زنان را در پشت سر خود جاى داد تا چشم ايشان به سر مطهرامام حسين عليه السّلام نيفتد اما سيدالساجدين عليه السّلام چشمش بر آن سر نازنين افتاد و بعد از آن صحنه دلخراش ، ديگر تا آخر عمرش گوشت سَرِ حلال گوشتى تناول نفرمود. وقتي زينب عليها السّلام سر مبارك برادر خود را ديد

صفحات: 1· 2

آشنایی با علماء

محسن قرائتی

آثار معاصر: تفسیر نور

این جانب محسن قرائتی فرزند علی نقی، در سال 1324 هجری در كاشان به دنیا آمدم. مرحوم جدم، در زمان رضاخان كه با تمام قدرت با اسلام و مظاهر آن مبارزه می شد، جلسات قرآن را در خانه های مردم كاشان تشكیل می داد و بخشی از عمر خود را در این راه صرف نمود. لذا فامیل ما قرائتی شد. پس از او، مرحوم پدرم با تشكیل این جلسات در خانه ها، مساجد و تكایا راه پدرش را ادامه داد و به استاد قرائت قرآن معروف شد. آن مرحوم از بازاریانی بود كه حدود چهل سال با شنیدن صدای اذان، مغازه خود را می بست و به سوی مسجد و نماز اول وقت می شتافت. فردی بود كه با آموزش قرآن و برگزاری مجالس دینی، احیای بعضی از مساجد مخروبه و متروكه، و تلاش در این راه، برای دیگران الگو شده بود و در عوض خداوند به او روحی مطمئن و حكمت و عرفان جوشیده از درون، عطا فرموده بود. چیزی كه ذهن و فكر او را مشغول می كرد، این بود كه تا حدود سن چهل سالگی صاحب فرزندی نشده بود، تا این كه با همه مشكلات موجود در آن زمان، با عنایت و لطف خداوند بزرگ، موفق به زیارت خانه خدا و اعمال حج گردید. شاید بتوان گفت این هم در شرایط موجود زندگی اش، اجری از جانب پروردگارش نسبت به تلاش و كوشش های قرآنی و دینی اش بود. او در همان سفر در كنار خانه خدا چنین دعا می كند: ای خدایی كه فرموده ای: «ادعونی استجب لكم؛ بخوانید مرا تا اجابت كنم شما را»! ای خالق یكتا! فرزندی به من عطا فرما كه مبلغ قرآن و دین تو باشد. این دعا به اجابت رسید و خداوند او را صاحب فرزندانی نمود كه برخی از آنان به لباس مقدس روحانیت در آمدند. گفتنی است كه من در سنین نوجوانی كه شناخت و اطلاعات كافی نداشتم با پیشنهاد مرحوم پدرم برای ورود به حوزه، موافق نبودم ولی با اصرار و تشویق او در سن چهارده سالگی وارد حوزه شدم. یك سال در كاشان زیر نظر استاد آیت الله صبوری دامت بركاته مشغول درس شدم. هر شب نیز به طور مرتب در جلسه تفسیر قرآن مرحوم آیت الله حاج شیخ علی آقا نجفی قدس سره كه بعد از نماز مغرب و عشا برقرار می شد شركت می كردم. این جلسه دل مرا به تفسیر قرآن جذب نمود.

صفحات: 1· 2

یاحسین علیه السلام

التماس دعا